عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

آرزوهای عاشقی

کاش من یک تکه ابر بودم.

اگر یک تکه ابر بودم هر روز می آمدم بالای سر خانه تان و نم نم شروع به باریدن می کردم.

اول از همه می آمدی پشت شیشه تا مطمئن شوی دارد باران می بارد. همان موقع حسابی نگاهت می کردم. برق چشمانت را موقع دیدن قطره های باران تماشا می کردم. بعد دستت را تا آستین می آوردی بیرون از پنجره. قطره های وجودم را به سمتت می فرستادم تا پوست نرمت را بوسه باران کنند. بعد می رفتی آماده بشوی و من هم انتظار دیدن معشوق را تجربه می کردم. چه انتظاری شیرین تر از این؟ چشمم را به در می دوختم تا باز شود و شاهزاده ای بیرون بیاید. می دانم که بی چتر می آیی . راه رفتنت کم از رقص ندارد. خرامان و شادمان و زیبا قدم می زنی و هر از چند گاهی دستانت را زیر باران می گیری و بعد اجازه می دهی صورتت هم در خیسی دست هایت شریک شود. چقدر تماشای تو لذت بخش است. چقدر دوستت دارم. چقدر عاشقت هستم. چقدر ...آرزوهای عاشقی

  • ۹۴/۰۷/۱۶
  • عاشق بی تاب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی