عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

ملاقه را گرفته ام دستم و با همه وجود خورشت را هم می زنم.

دور و بر دیگ شلوغ است. عده ای دور و بر دیگ مشغول دعا هستند تا حاجت همه برآورده شود و بعضی هم آتش چشمهایشان داد می زند که آرزو می کنند آرزوهای من بر دلم بماند. چند نفری شدیدا چشم دوخته اند به دست من تا به محض گذاشتن ملاقه شروع به هم زدن و حاجت گرفتن کنند! آشپزها هم دعا دعا می کنند مراسم حاجت گیران ما حسابی طول بکشد تا از هم زدن دیگ آسوده باشند.

زیرچشمی و در یک نگاه همه این صحنه ها را می بینم و دوباره توی دنیای خودم فرو می روم.

دوست دارم تا آخر شب هم بزنم و برای تو دعا کنم. برای خوشبختی ات، برای موفقیتت در کار، برای پولدار شدنت و بالاتر از همه اینها برای سلامتی ات.

هر آرزویی که از ذهنم عبور می دهم تصور می کنم که اگر برآورده شود تو چه حالی خواهی داشت و زندگی ات چطور پیش می رود؟ بعد احساس خوبی سراسر وجودم را فرا می گیرد و دوباره مشغول هم زدن می شوم ...

برق چشم های تو

  • ۹۴/۰۷/۳۰
  • عاشق بی تاب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی