عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

چشم به راه

گوشه اتاق نشسته ام و چشم دوخته ام به در. حال و هوای عجیبی دارم.

چرا دروغ بگویم نه منتظرش بودم، نه عاشقش و نه حتی بی تاب رسیدنش. اما همه این ها هم باعث نمی شود هیجان زده نباشم.

نمی دانم لازم است چشمهایم را باز نگه دارم یا نه. وقتی بیاید لابد احساسش می کنم. وقتی بیاید و مرا در خود غرق کند.

نمی دانم چرا اینطور شده ام؟ قبلا هم آمده بود اما هیچ وقت اینطور چشمم به در خشک نشده بود...

دارد می آید. زیباتر از همیشه، دلرباتر از همه آمدن هایش و دلنشین تر از همه سالهای قبل. پاییز با همه دلواپسی های دوست داشتنی اش از راه می رسد تا روزهای با تو بودن را رویایی تر کند.

پاییز که بیاید پشت پنجره ایستادن هم لذت بخش تر می شود. عشق که در پیاده رو قدم می زند سایه اش بلندتر می شود. شاخه های مجنون در باد زیباتر می رقصند و برگ های زرد پرواز به یادماندنی تری را تجربه می کنند.

پاییز که بیاید عاشق پیاده روی می شوم. بندکفش هایم را محکم گره می زنم و روی برگ های ریخته راه می روم. گام هایم را محکم تر می کنم تا صدای خش خش برگها بلندتر شنیده شوند و مرا بیشتر از همیشه به یاد تو بیاندازند.

پاییز که بیاید ...چشم به راه


  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

دیازپام های خیس

این روزها واقعا به یک تسکین دهنده احتیاج دارم!

فکر می کنم صدایش می کنند مسکن و کمی قوی تر که می شوند لقب شان می شود آرام بخش!

نه که فکر کنی به آرامش نیاز دارم ها، نه ! عاشق همین ناآرامی هایم هستم.

اما فکر کنم گاهی جانم نمی کشد

کم می آورد

تو را کم می آورد

آن وقت می رود سراغ این مسکن ها

آرام بخش هایی که قطره قطره از چشم ها می آیند و آرام می بخشند به جان های عاشق!

قطره هایی که شاید می آیند تا تو را ببینند اما نبودنت تنها خاطره عمر کوتاهشان است.دیازپام های خیس

  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

دست های دور از هم

چرا وقت با هم بودن اینقدر کوتاه است؟

چرا عقربه های ساعت به یک چشم به لحظه ها نگاه نمی کنند؟ چرا ثانیه های با تو بودن اینقدر می دوند؟

چرا دستهایمان اینقدر زود درد دوری را احساس می کنند؟

فکر کنم بس که لحظه های با تو بودن در چشمه عشق شنا کرده اند حسابی آب رفته اند.

نمی دانی خداحافظی با تو چقدر سخت است!

باید ادای مردها را در بیاوری و همه عشق و احساس ت را پشت نگاهت پنهان کنی و خیلی سرد بگویی خداحافظ!

اما وقتی رویم را می گردانم غم در چشمانم گل می کند. بغض گلویم را می گیرد. قلبم تپش های فریادگونه اش را روی سرم خراب می کند. پاهایم نای رفتن را از دست می دهند و تنها دست هایم به یاری ام می آید....

دستهایم می آیند جلوی صورتم و بوی تو می دود در تمام وجودم. کمی دلم قرص می شود که کمی از تو را با خود همراه کرده ام. بویت را توی سینه هایم جمع می کنم و چند قدم می روم و باز دست به دامن دستم می شوم و ...دست های دور از هم


  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

نسکافه های عاشقانه

نمی دانم چرا وقت نسکافه این قدر دلتنگ تو می شوم.

تا آب کتری جوش بیاید هزار بار دلم برایت قل می زند.

سر نسکافه فوری را که باز می کنم فوری سر حرف های دلم باز می شود و بلند بلند توی سینه فریادت می زند.

آب را که روی ماده می ریزم حس می کنم دارم در گرمای وجودت حل می شوم.

قاشق را آرام آرام توی لیوان تکان می دهم تا یکبار دیگر حس غرق شدن در نگاهت را تجربه کنم.

راستش را بخواهی

دیروز می خواستم دو تا فنجان بریزم!

جلوی یکی بنشینم و بگویم "خیلی دوستت دارم، خیلی زیاااااد"

بعد بروم پشت فنجان تو و با همان لحن همیشگی ت بگویم "می تو"

تصورت کردنت هم زیباست رویای مننسکافه های عاشقانه

  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

پردازش همیشگی

نمی دانم همه لپ تاب ها اینطوری هستند یا فقط مال من؟

گاهی روشنش که می کنم پردازنده ش درگیر یک سری کارهای جانبی می شود و صدای فن ش سر به فلک می کشد. حسابی گرم می شود و خیلی زود باتری خالی می کند.

امروز خودم هم اینطوری بودم. از همان لحظه که بیدار شدم داغ داغ بودم. قلبم تندتند می زد و کالری ها را هورت می کشید. در قسمت نیمه خودآگاه روحم، جوری عاشقانه دوستت داشتم که دلم ضعف می رفت. به هر چیزی که فکر می کردم و مشغول هر کاری هم که بودم قسمتی از ذهنم فقط مشغول تکرار نام قشنگ تو بود.

با این آتش عشقی که درون من به پا شده همین روزها است که حسابی ذوب شوم و تبدیل شوم به یک مجنون لاغر و خوش اندام!

پردازش همیشگی

  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

من و تو

نمی دانم  اکنون  منم  یا   تو ام

همه لحظه ها روز و شب با تو ام

علی رغم رنجوری از عشق تو

به چشم خودم خوشگلم تا توام

من و تو

  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

مرغ عشق

از عشق تو  من  مرغم، باور نداری؟ قد قد!

با رنگ و مش و یک لنز شاید بشوم هد هد

هر  لحظه   لبانم  را  سوی  لب  تو  کردم

تا  بلکه  شوم  داغ و  فریاد زنم "شد شد"


مرغ عشق

  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

لمس عشق

آرزوی لمس دستان دوست داشتنی ات آرزوی کوچکی نیست

آرزوی در کنار تو بودن آرزوی کوچکی نیست

رویای خندیدن در کنار تو شیرین ترین رویای دنیا است

دل ضربه های عاشق تو بودن زیباترین موسیقی دنیا است

دستان پر مهرت را محکم در دستم فشار می دهم

شاید ذره ای از عشقم را نشانت دهملمس دست هایت



  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

قلب ناآرام

چه خوب که این وبلاگ را برپا کردم

نمی دانی چقدر دلتنگ ت هستم

نمی دانی چقدر دلم برای صدای شیوایت تنگ شده است

نمی دانی چقدر از صبح امروز حرف هایم را خوردم تا مزاحم خوشی هایت نباشم

امروز اصلا روز تو بود

بهتر بگویم این شبانه روز، شبانه روز تو بود

شبی که با خواب تو به پایان رسید

صبحی که با پیام به تو آغاز شد

روزی که پر از وسوسه حرف زدن با تو بود

روزی که پر از مرور خاطره هایت بود

اصلا نمی دانم این ناآرامی قلبم میخواهد همین طور ادامه داشته باشد؟؟؟

یعنی من باید هر ده ثانیه یک بار به تو بگویم دوست ت دارم تا آرام شوم؟

فکر نمی کنم حتی این کار هم آرامم کند

خیلی دوست ت دارم

خیلی بیشتر از خیلی دوست ت دارم

چقدر امروز خودم را دوست دارم

چقدر امروز دلم را دوست دارم

چقدر امروز قلبم دوست داشتنی شده است

قلبی که بوی تو را می دهد

قلبی که طپش هایش با عشق تو همنوا است

قلب ناآرام من

قلب دوست داشتنی

  • عاشق بی تاب
  • ۰
  • ۰

شروع عاشقانه

چقدر شروع بعضی کارها لذت بخش است.
وقتی نشانی این وبلاگ را انتخاب کردم و دکمه آغاز را زدم حس قشنگی سراپای وجودم را فرا گرفت.
از تو گفتن و از خواندن و از تو شنیدن چقدر زیبا است.
زیبا مثل لبخند های قشنگ ت
مثل ادای بوسیدن درآوردن ت
مثل اولین نگاه موقع سلامت
و مثل آخرین نگاه موقع خداحافظی ت
دیوانه وار دوستت دارم عشق من

شروع عاشقانه
  • عاشق بی تاب