عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه

دلگویه های یک جان عاشق

عاشقانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

دانه های دل

لحظه هایی که اینطور اشک در چشمانم جمع می شود و جای خالی ت را کنارم احساس می کنم اینجا تنها جایی است که آرامم می کند.
نمی دانم چرا فکر کردی غریبه شده ام؟
نمی دانم چرا فکر کردی کمتر از قبل دوستت دارم؟
نمی دانم چرا نتوانسته ام عشقم را به تو نشان دهم.
اینها را نمی دانم
اما این را می دانم که با همه وجود دوستت دارد.
این را می دانم که دوست دارم با همه وجود فدایت شوم.
اینها را می دانم.
ولی کاش تو هم می دانستی
کاش می دانستی که چقدر عاشقانه می خواهمت.
کاش می دانستی چقدر چشم انتظار شنیدن صدای تو می مانم.
کاش می دانستی چه لحظه هایی که فکر کردن به تو تنها آرام بخش وجود است.
کاش می دانستی سخن گفتن با تو چگونه سراسر وجودم را غرق شور و شادی می کند.
کاش می توانستم سینه ام را برایت باز کنم.
کاش می توانستی عشقی که در رگ هایم جریان دارد ببینی.
کاش ...
کاش ...
کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود...
دانه های دل
  • عاشق بی تاب