اگر یک تکه ابر بودم هر روز می آمدم بالای سر خانه تان و نم نم شروع به باریدن می کردم.
اول از همه می آمدی پشت شیشه تا مطمئن شوی دارد باران می بارد. همان موقع حسابی نگاهت می کردم. برق چشمانت را موقع دیدن قطره های باران تماشا می کردم. بعد دستت را تا آستین می آوردی بیرون از پنجره. قطره های وجودم را به سمتت می فرستادم تا پوست نرمت را بوسه باران کنند. بعد می رفتی آماده بشوی و من هم انتظار دیدن معشوق را تجربه می کردم. چه انتظاری شیرین تر از این؟ چشمم را به در می دوختم تا باز شود و شاهزاده ای بیرون بیاید. می دانم که بی چتر می آیی . راه رفتنت کم از رقص ندارد. خرامان و شادمان و زیبا قدم می زنی و هر از چند گاهی دستانت را زیر باران می گیری و بعد اجازه می دهی صورتت هم در خیسی دست هایت شریک شود. چقدر تماشای تو لذت بخش است. چقدر دوستت دارم. چقدر عاشقت هستم. چقدر ...
- ۹۴/۰۷/۱۶